به او میگویید که شهر هنوز هم از او صحبت میکند و در مورد تاثیر او بر آنها. اینکه چطور مردم شهر هنوز آواز pep confidential را میخوانند که اینطور آغاز میشود:" به پپ بگویید که هنوز اینجا دوستش دارند."
از روز اول انتظار رویارویی پپ و بارسلونا وجود داشت. او از چمپیونزلیگ میتوانست این را بفهمد. او با رفتن به نیوکمپ در ماه مارس، خود را آمده کرد. او شاهد جادوی مسی مقابل سیتی بود. همراه با پدر و دوستش، ماشینش را از پارکینگ ورزشگاه دور تر پارک کرد تا بتواند در مسیر رفتن به ورزشگاه با هواداران باشد. مثل یک هوادار وقتی به دیدار تیم خود میرود. بعد از آن صندلی خود را پیدا کرد. با بلیت فصلی که از اول خریده بود.
او با یک تیر دو نشان زد. او هم رفتار یک رقیب آینده را بررسی کرد و هم برای اولین بار احساساتش را به ورزشگاه محبوبش آورد. در چند روز گذاشته، خیلیها از احساس گواردیولا سوال کردند. او در ۱۸ مارس، تا حدودی این را حس کرده بود. وقتی به نیوکمپ آمد، شبیه یک پیش گیری بود که از درمان بهتر است. مثل بیماری که برای واکسن زدن به دکتر میرود. او در روز چهارشنبه، ایمن نخواهد بود اما آماده است.
گواردیولا تا ابد آماده است. شخصیت او همزمان هم منطقی است و هم عاطفی. او بازیها را با سر آماده میکند و با قلب بازی میکند. او سرد، آنالیزگر و آرام است وقتی میخواهد حریفان را بررسی کند و ضعف تیم را نشان دهد.
با این حال او عاطفی، با شور و اشتیاق و گرم است. مثل یک آتش فشان در طول یک دوره ۹۰ دقیقه ای. او مثل بقیه اذیت میشود و همینطور از خوشحالی بال در میآورد. او به بازی خوانی و آنالیز منطقی عادت دارد اما در عین حال، از هر بازیکن دیگری در تاریخ بارسلونا بیشتر از زمین اخراج شده است: هشت بار او اخراج شده که هیچکدام از آنها به خاطر خطا نبوده و به خاطر اعتراض به بی عدالتی صورت گرفته است.
علت و اشتیاق در او همزمان وجود دارد اما این بار او مشکلات جدی دارد و باید از تخیلش برای بر آمدن بر آن استفاده کند. بایرن مونیخ از درمانگاه به نیوکمپ میآید. مهمترین بازیکنان او یکی پس از دیگری مصدوم شدند. آیا آنها قربانی تاکتیک او شدند؟ نه آنچنان. در کل فصل تنها ۶ مصدومیت عضلانی وجود داشته است که بر طبق آمار یوفا، کمتر از نصف تیمهای سطح بالا است. تمرینات نبوده که به بحران انجامیده است بلکه بد شانسی چندین بار در خانه او را زده است.
اکثر مصدومان از ضربه حریفان به وجود آمده است که مربوط به تکلها و پارگی لیگامنت بوده است. اینقدر این مصدومیتها زیاد بوده که همزمان با شکستگی استخوان ها، رکوردها هم شکستند. در تمام طول فصل، حداقل ۲۵% از تیم غایب بودند یعنی ۶ بازیکن در هر روز. بد تر از آن، در ۶۷۷ روز مدیریت گواردیولا، تا به حال بایرن مونیخ هیچگاه تیم کامل خود را در اختیار نداشته است.
فلاکت او را تبدیل به آدم دیگری کرده است. او حالا دیگر یک مرد ساده نیست و بالغ شده است. این تغیرات در او تغییر ایجاد کرده است. او در آلمان استعارههای جدیدی یاد گرفته است و چالشهای تاکتیکی نوی را هم آموخته است.
حریفان خستگی ناپذیر ضد حمله میزنند و او را وادار به ایجاد تاکتیک تازه میکنند. در حملات او ساده تر عمل میکند و بیشتر تمرکز را در دفاع و نظم تیم گذاشته است. بایرن در ۳۰ بازی لیگ ۱۳ گل خورده است که میانگین ۰.۴۳ گل خورده در هر بازی بهترین آمار مربیگری اوست.
از نظر فردی هم او بالغ تر شده است. او میداند که هنوز میتواند اشتباه کند و کاراکتر او در مواجهه با داوران و آن احساسات کنترل نشده، این موضوع را اثبات میکند. هیچ نتیجهای مانند شکست برابر رئال مادرید برای او دردناک نبوده است. آن روز، او نقشهاش را اشتباه کشید. از نظر تاکتیکی شکست خورد. تیم فرو پاشید و او مسئولیت آن را با عهده گرفت گرچه او تنها مقصر نبود. با این کار او نه تنها به تیم درس داد که تیم به او نزدیک تر شد. قبول شکست در اذعان عمومی، وفاداری و ستایش او به تیم را به همراه داشت.
گواردیولا زبان فوتبالی بایرن را تغییر داده است. تیمی که از نظر سبک بازی قبل از آمدن او هم شکل گرفته بود. بازیکنان او مدرن و باهوش هستند. به جای دل خوش بودن به ۳ گانه آنها به یاد گیری یک هویت جدید مشغول شدند. شاگردی آنها در یک بازی منطقهای آسان نبوده است زیرا این سیستم کمی پیچیده است. به همین خاطر پپ از ابتدا تاکید میکرد که یا تیاگو یا هیچکس دیگر.
او بازیکنی است که سیستم جدید را کنار هم نگه میدارد. مشکلات بایرن در دو سال گذاشته باید با توجه به ۴۲۶ روزی که تیاگو مصدوم بوده است سنجیده شود.
بایرن حالا به زبان پپ صحبت میکند. بازیکنان سیستمها و تاکتیکها مختلف را حالا میفهمند. آنها در هر بازی میتواند جای همدیگر را بگیرند و هر بازیکن به یک نقطه از مسئولیت پذیری در تیم گواردیولا رسیده است. این نقطه آنجاست که آنها قادر به بازی در ۲ یا ۳ منطقه مختلف شوند. رافینیا حالا مدافع چپ است و لام مدافع راست. خیلی خوب. آنها حالا باید یاد بگیرند که نقشهای دیگری را هم به عهده بگیرند.
فهمیدن گواردیولا آسان نیست چون طرز فکر او شدیداً غیر معمول است. اگر میخواهید سیستم او را با آن پارامترهای سنتی که با تعریف ۴-۳-۳ و ۴-۲-۳-۱ شکل میگیرند، تعریف کنید، آنالیز شما ناقص خواهد بود. قبل از هر بازی، آرایش تیم بر روی صفحه تلویزیون نشان داده میشود اما این کمکی به فهمیدن اینکه بایرن دقیقا چه کار میکند، نمیکند. تنها کمی از ماجرا را توضیح میدهد. بازیکنان اما، او را میفهمند زیرا آنها آن را یاد گرفته اند. توماس مولر پس از بازی با رم گفته بود که پپ دقیقا به ما توضیح داده بود که نقطه ضعف تیم آنها کجاست.
آنها زبان او را حالا میفهمند اما این حقیقت دارد که بهترین مفسران زبان او در روز چهارشنبه غایب خواهند بود. روبن، ریبری، آلبا، بداشتبر و شاید لواندوسکی. بارسلونا به وضوح، شانس بالاتری دارد.
گواردیولایی که به خانه بر میگردد متفاوت از آن پپی است که سال ۲۰۱۲ آنجا را ترک کرد. حتی اگر شیرازه اصلی او هنوز در شخصیت گواردیولا باشد. او بالغ تر، خشن تر و دفاعی تر است.
او از قبل آرام تر است و با خود و بازیکنانش در صلح به سر میبرد. من مدتها با او به سر بردم اما یک جمله بود که او بارها آن را تکرار میکرد: